دو بیتی , رباعی و غزل

متن مرتبط با «تو جان می بخشی و اینجا» در سایت دو بیتی , رباعی و غزل نوشته شده است

کوته سنگی

  • چه خوش باشد خیال کوته سنگی...شود کامل کمال کوته سنگی...که امشب ماه بندر رفته کابل...شده هی خوش به‌ حال کوته سنگی!علی بیانی۲۵؍۳؍۱٤۰۲پ، ن: "کوته سنگی" ناحیه پنجم کابل است  |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم فروردین ۱۴۰۳ساعت ۱۰:۴۶ ق.ظ&nbsp توسط علی بیانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دلی پر از امید آورده باشد

  • دلی پر از امید آورده باشدبهاران را نوید آورده باشدیکی در می زند، ای کاش مریم...کمی حلوای عید آورده باشد!علی بیانی۲۲؍۱؍۱٤۰۳  |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم فروردین ۱۴۰۳ساعت ۱۰:۴۷ ق.ظ&nbsp توسط علی بیانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بهاران دشت پر گل می‌شود باز

  • بهاران دشت پر گل می‌شود بازنسیم و رقص سنبل می‌شود بازتو اما نیستی میدانم آخر...دلت دلتنگ کابل می‌شود باز!علی بیانی۱۰؍۱۰؍۱۴۰۱  |+| نوشته شده در  شنبه دهم دی ۱۴۰۱ساعت ۵:۳۳ ب.ظ&nbsp توسط علی بیانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پر از اندوهم و شادم کند باز

  • پر از اندوهم و شادم کند بازکشد در بند و آزادم کند بازبه طرز دلبری چشمان نازتخرابم کرده آبادم کند باز!علی بیانی۸؍۱۰؍۱۴۰۱  |+| نوشته شده در  جمعه نهم دی ۱۴۰۱ساعت ۵:۲۶ ب.ظ&nbsp توسط علی بیانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • کلاف گیج و سردرگم من و تو

  • کلاف گیج و سردرگم من و توقضاوت‌های این مردم، من و تو!به روی تابه‌ی داغ از محبت...پر از بی‌تابی گندم من و تو!علی بیانی۲؍۹؍۱۴۰۱  |+| نوشته شده در  چهارشنبه دوم آذر ۱۴۰۱ساعت ۳:۱۰ ب.ظ&nbsp توسط علی بیانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شب و ماه و ستاره دشت برچی

  • شب و ماه و ستاره دشت برچیگلوی پاره پاره دشت برچیکتاب و دفتر و میز پر از خونمنم، من، یک هزاره دشت برچی!علی بیانی۲۳؍۸؍۱۴۰۱  |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و سوم آبان ۱۴۰۱ساعت ۵:۵۱ ب.ظ&nbsp توسط علی بیانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تو کاجی از غرورت ترس دارند

  • دل بی طاقت مادر غمین استتنی افتاده بی سر نازنین استکتابی در بغل گیسو پر از خونبمیرم آخ این ام البنین استعلی بیانی۹؍۷؍۱۴۰۱تو کاجی از غرورت ترس دارندچه پنهان از حضورت ترس دارندهزاره خار چشم کیستی توکه اینقدر از شعورت ترس دارند؟!علی بیانی۱۰؍۷؍۱۴۰۱در رثای شهدا و جوانان جوانمرگ کاج که به ناحق فقط به جرم هزاره بودن پرپر شان کردند، نفرین بر عاملین و قاتلین این جنایت!  |+| نوشته شده در  دوشنبه هجدهم مهر ۱۴۰۱ساعت ۸:۳۶ ق.ظ&nbsp توسط علی بیانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پر از خون در ارزگان پرپرم من

  • پر از خون در ارزگان پرپرم منورق‌های کدامین دفترم من؟!کسی با خون نوشته یادگاری...گمانم خاطرات هاجرم من!علی بیانی۲۸؍۷؍۱۴۰۱  |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۱ساعت ۶:۱۵ ب.ظ&nbsp توسط علی بیانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دلی در آرزویت می‌کشیدم

  • دلی در آرزویت می‌کشیدمشبی دستی به مویت می‌کشیدماگر نقاش بودم پشت یک میز...خودم را روبرویت می‌کشیدم!علی بیانی۷؍۷؍۱۴۰۱  |+| نوشته شده در  پنجشنبه هفتم مهر ۱۴۰۱ساعت ۱۰:۱۲ ق.ظ&nbsp توسط علی بیانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • وسط پخش خبر چند نفر زنگ زدند

  • وسط پخش خبر چند نفر زنگ زدندلاف از غیرت و مردانگی و ننگ زدندسفره‌ی ما که پر از خون جگر شد به درککافر و مرتد مان خواند و به ما اَنگ زدندشعر خواندم که در این معرکه‌ها گم نشویصد رقم وصله ی ناجور به فرهنگ زدندوا نشد غنچه‌ ی لبخند تو از بس که خبر...حرف از خانه‌براندازی یک جنگ زدندپرسش تلخ تو را نیست جوابی که چرا...این جماعت به چه جرم آینه را سنگ زدند؟!علی بیانی۱۲؍۶؍۱۴۰۱  |+| نوشته شده در  شنبه دوازدهم شهریور ۱۴۰۱ساعت ۴:۴۲ ب.ظ&nbsp توسط علی بیانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تا تو را دیدم دو چشمم در تماشا گیر ماند

  • تا تو را دیدم دو چشمم در تماشا گیر ماندبر زبانم نیمه‌ی "گم گشته" پیدا گیر ماندیخ زدم در آفتاب داغ تابستان سالنبض من افتاد خون در سرخ‌رگ‌ها گیر ماندگیج و منگم رو برویت وای این مجنون منم؟تا لبت جنبید خواندم نام لیلا گیر ماندمن همان رودم که با سر می‌دویدم صخره راگم شدم در زیر ابروی تو دریا گیر ماندوهم زیبایی‌که با آیینه قسمت می کنمیک نفر تنهاتر از من پشت معنا گیر ماند!علی بیانی۸؍۶؍۱۴۰۱  |+| نوشته شده در  سه شنبه هشتم شهریور ۱۴۰۱ساعت ۵:۴ ب.ظ&nbsp توسط علی بیانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بگذار بگویم که بهاری، جانم!

  • بگذار بگویم که بهاری، جانم!یعنی‌که‌ همیشه قندهاری، جانم!دستم برسد یکی دو تا می‌چینمبه به، چقدر باغ اناری، جانم!علی بیانی۲۲؍۵؍۱۴۰۱  |+| نوشته شده در  شنبه بیست و دوم مرداد ۱۴۰۱ساعت ۱۲:۱۶ ب.ظ&nbsp توسط علی بیانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • کشیده قد کجا خم می شود غم؟

  • کشیده قد کجا خم می شود غم؟به آسانی مگر کم می شود غم؟نشد با خنده‌های بی بهانه...نمیدانم کَی آدم می شود غم؟!علی بیانی۲۲؍۵؍۱۴۰۱  |+| نوشته شده در  شنبه بیست و دوم مرداد ۱۴۰۱ساعت ۶:۲۶ ب.ظ&nbsp توسط علی بیانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از این دریای توفانی صدف برد

  • از این دریای توفانی صدف بردچپاول کرد و خورد از هر طرف بردغرور و آبروی کابلم را...فقط یک بی‌شرف، یک بی‌شرف برد!علی بیانی۲۴؍۵؍۱۴۰۱  |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۴۰۱ساعت ۱۱:۱۷ ق.ظ&nbsp توسط علی بیانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پر از عشق و پر از امید جنگل

  • پر از عشق و پر از امید جنگلبه ساز باد می رقصید جنگللبم روی لبت بود و لب رود...به یادت هست، ما را دید جنگل؟علی بیانی۳۱؍۶؍۱۳۹۷این دوبیتی از چهار سال پیش است که در تلگرام و فیسبوک نشر کرده بودم ولی اینجا را یادم رفته بود.  |+| نوشته شده در  دوشنبه دهم مرداد ۱۴۰۱ساعت ۱۱:۵۰ ق.ظ&nbsp توسط علی بیانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها