من همان شهر پس از جنگم که آبادی نداشت

ساخت وبلاگ

من همان شهر پس از جنگم که آبادی نداشت
پرچم سرخ و سیاه و سبز آزادی نداشت

هر قدم در پیش پایم سنگ ماند این روزگار
بدبیاری تا به این حد را کسی یادی نداشت

هیچ‌کس اندازه‌ی من دل نداد و دل نبرد
عشق هم چیزی برایم غیر بربادی نداشت

بیستون را کنده ام از بیخ و بنیادش ولی
کاش شیرینم به جز من هیچ فرهادی نداشت

دختر ارباب را می‌خواست دهقان بچه ای  
تاجدار عاشقی شد، بخت دامادی نداشت!

زیر و رو کردم تمام خاطرات کهنه را
تازه فهمیدم چرا این زندگی شادی نداشت!

علی بیانی
۲۰؍۱۲؍۱۴۰۰
 

 |+| نوشته شده در  جمعه بیستم اسفند ۱۴۰۰ساعت ۳:۳۱ ب.ظ&nbsp توسط علی بیانی  | 

دو بیتی , رباعی و غزل...
ما را در سایت دو بیتی , رباعی و غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alibayanibandara بازدید : 106 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1400 ساعت: 16:58